راجع به نوشته قبلیم دوست عزیزی که اسمش رو هم نمی دونم  توضیحی داده بودند و بنده رو به سطحی نگری متهم کرده بودند .من نه قصد دفاع از خودم رو دارم و نه  وکیل مدافع خاتمی هستم و فقط برای روشن شدن بیشتر مسئله این یادداشت رو می نویسم. در ضمن از همه دوستانی که لطف می کنن و سر میزنن تشکر میکنم و از همه اونها می خوام من رو از نظرات ارزشمندشون محروم نکنن.

اون برادر عزیزی که در ابتدای مطلب اشاره کردم ادعا کردن که  خاتمی به غیر از اینکه ریشهایش را رنگ کند و خالی ببندد و مثل بقیه عمامه به سر ها به فکر جیب خود باشد کاری نکرده است. و راجع به آقای ابراهیم نبوی عزیز هم نوشتن که ایشون در نوشته هاشون به غیر از حرف حساب چیزی نگفتن و تو هیچ کدام از نوشته هاش هم اشتباه نکردن.

از لابه لای همین چند خط تفکر صد در صدی این عزیز برادر به وضوح آشکار است، البته این مسئله نه مختص ایشان که گرفتاری تاریخی ملت ماست. تفکری که محصول پیوند شوم ارتجاع مذهبی و استبداد است . با تاسف باید گفت که این طرز تفکر درمیان کسانی که ادعای  مبارزه با این دوقطبی نامیمون را دارند رواجی تام دارد، همانگونه که تمامی سپاهیان جهل و استبداد از این بیماری رنج میبرند . این که خاتمی ریشهایش را رنگ میکند یا نه مسئله ای کاملا شخصی است من از این اشاره این دوست عزیز به ریش استفاده کنم و اشاره ای هم به شعاری که متاسفانه در این چند ساله در تجمعات   اعتراضی مطرح می شود بکنم " آزادی اندیشه با ریش و پشم نمی شه " این شعار دچار تناقضی پارادوکسیکال است و آزادی متفاوت بودن را که نتیجه بلافصل آزادی اندیشه است نفی میکند و شایسته طرفداران آزادی و دموکراسی نیست. و اما اینکه خاتمی هم مانند   تمامی عمامه به سر ها فقط به فکر جیب خود است. اولا آیا واقعا همه عمامه به سرها فقط به فکر پولند؟ آیا این گزاره در مورد روحانیونی چون کدیور و اشکوری که هر دو بهای آزادیخواهی خود را با زندان پرداخته اند هم صادق است؟ این ادعا در مورد شخص خاتمی هم محلی از اعراب ندارد، خاتمی بر خلاف سلفش به فکر سو استفاده از قدرت برای کسب ثروت نبوده و نیست و این مطلبی است که تمامی منتقدان منصف خاتمی بر این مسئله اذعان دارند و در کل انتقاداتی که به خاتمی وارد است از این جنس نیست.

راجع به آقای نبوی هم فکر نکنم خود آقای نبوی چنین ادعاهایی داشته باشد. در نوشته پیشینم من نه جسارتی به ایشان کردم و نه حتی بر خلاف دیگر منتقدان ایشان درصدد انگیزه کاوی برآمده ام. هنوز هم معتقدم ایشان دچار سو برداشت از مطالب دکترند و یک دلیل روشن این امر هم نقل قولهای اشتباهی است که در متن وجود دارد. به عنوان مثال تاکید شریعتی بر اینکه امامان انسانهای مافوقند و نه مافوق انسان  در حالیکه این امر به شکلی کاملا وارونه در نوشته داور منعکس می شود. بگذریم به نظر من دکتر به درستی دین تحریف شده و خرافاتی را که به نام دین به مردم تحویل داده میشد را عامل عقب ماندگی جامعه ایران میدانست وبا توجه به شرایط زمان و رشد سریع ایدئولوژی مارکسیسم، به قرائت ایدئولوژیک از اسلام روی آوردند اما باید توجه داشت که حکومت تئوکراسی هیچ جایگاهی در اندیشه دکتر ندارد.            

از آخرین مطلبی که در وبلاگم گذاشتم چند هفته ای  می گذرد.  چند هفته ای که معادل چندین سال رنجمان داد. در همین چند هفته بود که تصاویر شکنجه زندانیان ابوغریب را توسط آمریکایی هایی که قرار بود رسولان دموکراسی باشند و پیام آوران آزادی ،دیدیم و لرزیدیم نه از ترس که از شرم، شرم از انسان بودن. در همین چند هفته بود که تصاویر سر بریدن یک آمریکایی را  توسط کسانی دیدیم که نام خدا را فریاد میزدند و این بار  از مسلمانی مان شرممان آمد. در این چند هفته  حماقتهای جوجه طلبه عراقی را که مستظهر به حمایت امثال شاهرودی عراقی است دیدیم و خطراتی را که برای منافع شیعیان عراقی و حتی منافع ملی کشور ما به بار آورده و می آورد. در این چند هفته مردانی چون کیومرث صابری (گل آقا) و حسین منزوی را هم از دست دادیم.

در کنار این همه اتفاقات ناگوار مارمولک هم دیدیم و بعد از مدتها حسابی خندیدیم. راجع به مارمولک جالبترین نقدی که خواندم این بود که دلیل اصلی مخالفت روحانیون با این فیلم استقبال بیش از حد مردم از این فیلم و خندیدنهای آنهاست. راستی نامه ای برای فردای خاتمی را هم خواندم و بار دیگر صداقت او را ستودم. می دانم در این زمانه که اگر بخواهی محافظه کار باشی باید به خاتمی فحش بدهی و اگر بخواهی اصلاح طلب واقعی باشی باز هم باید به خاتمی فحش بدهی، دفاع از خاتمی بدترین اقدام ممکن است ولی من این کار را میکنم چرا که به عقیده من خاتمی در عرض این 7 سال ما را به اندازه حداقل 17 سال در مسیر دموکراسی پیش انداخت و این کار را نه با ایستادگی در مقابل محافظه کاران و قهرمان بازی که با میدان دادن به نقد و انتقاد از شخصی که لااقل مطابق قانون شخص دوم مملکت  است انجام داد با فحش هایی که خورد و دم بر نیاورد و ملامتهایی که کشید. این همه را نباید دست کم گرفت در کشوری که از دیر باز حاکم ظل الله بوده و دین تقدیسگر حاکم و به خصوص در کشوری که متولی دین خود زمام حکومت را هم به دست گرفته است، کارهای خاتمی از دین افسون زدایی و از حکومت تقدس زدایی کرد و به نظر من بعد از انقلاب مشروطه این کار مهمترین اقدامی بوده است که در صد سال  اخیر  در جهت نیل به دموکراسی در این کشور انجام گرفته است. خاتمی مانند هر انسان دیگری، نقص ها و اشتباهاتی هم دارد ولی این همه باعث نمی شود که از خاتمی به خاطر کارهای خوبش تشکر نکنیم. حال غولها آزاد شده اند و کسی نمیتواند آنها را به شیشه برگرداند. متشکریم آقای رئیس جمهور

      

نه اینچنین نبود برادر!!!

 

ابراهیم نبوی یکی از بهترین نویسندگان طنز سیاسی ایران است. از ستون پنجم روزنامه جامعه باهاش آشنا شدم و تقریبا هر وقت مطلبی نوشته است  خواندم. از گیر سه پیچی که به آیت الله حسنی می دهد  لذت بردم و به خاطر احترامش به انسانیت تحسینش کردم، ولی 3 بار در برابرش کلافه شدم. یک بار در جریان بازداشتش بود،2-3 سال پیش و حالا مورد آخرش. مطلبی که راجع  به معلم شهید راه آزادی، دکتر شریعتی نوشته بود. باید پذیرفت که کتاب امت و امامت که تحت تاثیر تز دموکراسی متعهد قرار داره از تناقضاتی هم در داخل خودش و هم با دیگر مبانی معرفتی دکتر رنج می برد، باید پذیرفت که توتالیترین های حاکم، تروریستهای مجاهد، انقلابی های دیروز همه و همه کم و بیش تحت تاثیر دکتر بوده اند و یا از اندیشه های دکتر استفاده و بهتر بگویم سواستفاده کرده اند.از گروههای سیاسی هم فقط سلطنت طلبان و سنت گرا های مذهبی (گروههایی که با مسائل فکری کم تر سر وکاری دارند) بوده اند که همیشه با دکتر مخالف بوده اند و از تکفیر و توهین در حق دکتر هیچ وقت غافل نشدند. باید پذیرفت که قرائت ایدئولوژیک از دین در عمل ناکار آمدی خود را نشان داده است ولی با همه این توصیفات شریعتی نه آن بود که آقای نبوی معرفی کرده بود، شریعتی که با الهام از روسو میگفت : "من دشمن تو و عقاید تو هستم اما حاضرم جانم را فدا کنم تا تو در بیان عقایدت آزاد باشی"  کجا و مثلا مصباح یزدی کجا؟ آقای نبوی پیش از انقلاب همین آقا، دکتر را تکفیر کرده بود و میتوان گفت این از معدود تحرکات استاد در قبل از انقلاب بود. بگدار بگذریم شریعتی فرزند نمونه زمان خویش بود و بسیاری از آثار او همچنان برای  ما و نسل ما مفید و راهگشاست .

 دفعه سومی که آقای نبوی ما را شوکه کرد در جواب انتقادات به مطلب "معلم شهید ما" بود، ایشان در جواب دوستی که تز اسلام منهای روحانیت را به عنوان یک امتیاز برای دکتر مطرح کرده بودند ، روحانیون حاکم را بهتر از بازرگان، سحابی و یزدی مثلا 15 سال پیش دانسته بود . یعنی کسانی که از بیش از 50 سال پیش در راه آزادی و ایران زندانها کشیده اند و حتی زمانی که به قدرت رسیده اند وفاداری خود را به آرمان هایشان در عرصه عمل نشان داده اند با این مجسمه های زر و زور و تزویر برابرند و یا لااقل فقط 15 سال است که قابل تحمل شده اند. آقای نبوی تنها راه تروریست نشدن لزوما فاسد شدن و غفلت از ارزشهای انسانی نیست. امروزه قرائت اخلاق محور و رحمانی دکتر سروش از دین نه به تروریست می انجامد و نه به قرتی بازی و به باور من رسیدن به این تجربه جز با تجربه قرائت ایدئولوژیک ممکن نبود. آقای نبوی همین قرتی بازی ها محصول این است که ما سروش و کدیور را از مذهبی ها و شاملو و بهبهانی و دولت آبادی و ....  (یعنی معلمان بی ادعای انسانیت ) را از همه جوانانمان گرفته ایم و  باید در بازگرداندن اینها به نسل جوان کوشید. آقای نبوی ما همچنان هم شما و هم مطالبتون رو دوست داریم ولی بپذیرید که این بار " نه اینچنین نبود برادر".
برای خواندن نقدی محتوایی وبسیار عالمانه از آقای درویش اینجا را کلیک کنید.