برای مردی که یک پا ندارد

 

هاشم را میگویم آری هاشم آقاجری را  مردی که ظاهرا یک پا ندارد، میگویند آن را در راه دفاع از ایران از دست داده است. اما از دست دادن یک پا که مهم نیست او که از مردی هیچ کم ندارد، زمانی که در انتخابات مجلس ششم رد صلاحیت شد می گفت شورای نگهبان از دست دادن یک پا را در راه انقلاب برای اثبات التزامم به اسلام و انقلاب کافی نمی داند آنها من مغزم و اندیشه ام را می خواهند. متهمش کرده اند که به مقدسات توهین کرده است و چه شجاعانه میگوید که جز حق تعالی و معصومین کسی را مقدس نمی داند و مرا این جمله اش یک راست میبرد به چند سال قبل زمانی که در دانشگاه از احبار حرف میزد و کسانی که آنان را برای خود ارباب گزیده اند و تقدیسشان میکنند و چه مردانه این ناپاکان پوک را رسوا میکرد. او رنج جامعه ما را گریز از  آزادی میدانست و دوای درد ما را هم در آزادی جستجو میکرد. و این زمانی بود که کم کم تحت تاثیر ارشادات چی چی الاسلام ها و افاضات حسنی ها و مصباح ها خود من یکی به لحاظ فکری با دین و معنویت مشکل پیدا میکردم ، دینی که توجیه گر استبداد باشد و ظلم و برای تحکیم استبداد پیاپی و به راحتی جواز خشونت دهد و حتی از حضرت حجت مایه بگذارد نه به لحاظ نظری می توانست قابل دفاع باشد و نه به لحاظ عملی.  مقاومت این مرد و دفاع او از آزادی و حرمت انسان از پایگاه دین ما را به فکر انداخت که در مسلمانی خود تجدید نظری بکنیم حدیث مولا علی را راجع به دین و پوستین وارونه به یادمان آورد و یاد آورمان شد که دین با قرائت رحمانی که مبتنی بر فطرت انسانی است آزادیخواه و دمکرات می پرورد نه آزادی ستیز و مستبد، آقاجری می پرورد نه مصباح و چنین دینی شایسته اندیشیدن است و شاید شایسته ایمان آوردنی دوباره، و این ها را من متعلم از معلمم آقاجری دارم و نه از چی چی الاسلامی که اگر سنت گرا باشد فقط به فکر آداب طهارت و نجاست است و اگر بنیاد گرا در کار تکفیر و تفسیق. البته حساب امثال آقایان منتظری ، کدیور و اشکوری و ..... که عالمان وارسته دینی اند از حضراتی که دین را دام کرده اند جداست. و دریغم می آید در پایان کمی از خودمان گلایه نکنم.  متاسفانه ما هنوز نشان میدهیم که از رشد مناسبی برخوردار نیستیم، بهترین فرزندان این ملک که امروز از یکی آنها نام برده ام در زندانند و ندای اعتراضی بلند نمی شود . در مقطعی و در پی صدور حکم اعدام یک سری کارهای احساسی میشود و با یک تشر مختصر همه چیز تمام میشود. سئوال من این است آیا 1000 نفر  شیر مرد یا شیر زن در این ملک پیدا نمیشود که اعتصاب غذایی نامحدود را تا آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی و الزام حکومت به احترام به قانون اساسی همین جمهوری اسلامی  که تفتیش عقاید و شکنجه را منع کرده و محاکمه زندانیان سیاسی را تنها با حضور هیئت منصفه و در دادگاه علنی مجاز دانسته، ترتیب دهند. در مقطع تحصن نمایندگان که پاسخی به ندای هل من ناصر نمایندگان میتوانست سرنوشت نه انتخابات را که ایران را تغییر دهد سکوت بیمارگونه روشنفکران و بی عملی جامعه فرصت سوز شد و نتیجه اش را دیدیم و دیدید. آیا زمان آن نرسیده که از تاریخ عبرت بگیریم ، سخن من نه دعوت به شورش کور خیابانی است نه دعوت به انقلاب و قیام، که خواست من دفاع از حقوق اساسیی است که قانون اساسی همین جمهوری اسلامی به رسمیت می شناسد.

لطفا راجع به این نوشته فکر کنید و نظر بدین.